تعامل مهم ترین اصل در طراحی سکو
( تعامل مهم ترین اصل در طراحی سکو ) تعامل علت اصلی طراحی سکو است. هدف کلی سکو میسر کردن تعاملات اصلی است-یعنی تا جایی که امکان دارد، با ارزشمند کردن تعاملات برای تمام شرکتکنندگان آنها را اجتناب ناپذیر کنیم. اما، چگونه به این هدف دست یابیم؟ طراحان سکو چه کاری انجام دهند تا مطمئن شوند که تعاملات اصلی ارزشمند بسیار پرتکرار خواهد بود و به این وسیله شرکتکنندگان بیشتر و بیشتری را به سکو جذب کنند؟
میخواهیم روش طراحی سکوها را بررسی کنیم. سکوها باید برای ایجاد تعاملات اصلی ارزشمند سه نقش مهم ایفا کنند، که آنها را به صورت جذب، تسهیل و تطیبق خلاصه میکنیم. سکو باید تولیدکنندگان و مصرفکنندگان را جذب کند، که تعاملات را میان آنها امکانپذیر میکند. سکو باید با فراهم کردن ابزار و قوانینی که ارتباط را آسان میکنند و مبادلات ارزشمند را ترغیب میکنند، تعاملات بین مصرفکنندگان و تولیدکنندگان را تسهیل کند. همچنین باید با استفاده از اطلاعات مربوط به مصرفکنندگان و تولیدکنندگان آنها طوری بین آنها ارتباط برقرار کند که برای هر دو طرف مفید باشد و به این ترتیب آنها را به نحو مؤثری با هم تطبیق دهد.
اگر قرار است سکو موفق عمل کند باید هر سه نقش به خوبی انجام شود. سکویی که نتواند شرکتکنندگان را جذب کند، در ایجاد تأثیرات شبکهای که سکو را ارزشمند میکنند، نیز ناتوان خواهد بود. سکویی که قادر به تسهیل تعاملات نباشد؛ سکویی با فناوری قدیمی یا سیاستهای بیش از حد محدودکننده که استفاده از سکو را دشوار میکنند سرانجام شرکتکنندگان را مأیوس و دلسرد خواهد کرد و سکویی که نتواند شرکتکنندگان را با هم تطبیق دهد صرفا زمان و انرژی آنها را هدر خواهد و آنها را فراری خواهد داد. بیایید هر یک از این سه نقش مهم را با جزئیات بیشتر بررسی کنیم. طراحی مؤثر سکو به معنی ساخت سیستمهایی است که این کارکردها را با قدرت هر چه تمام تر انجام دهد.
جذب
چگونگی جذب مصرفکنندگان به سکوها چالشی است که شرکتهای لولهای با آن مواجه نیستند. در نتیجه، روش بازاریابی این گونه سکوها برخلاف شم و شهود – ابهامزدایی – است، به ویژه از نظر رهبران تجاری. اولا، سکوها باید مسئلهی مرغ-یا-تخم مرغ را حلوفصل کنند که کسبوکارهای لولهای با آن درگیر نبودهاند: کاربران به سکو نمیآیند مگر این که برای آنها ارزش داشته باشد و سکو ارزش نخواهد داشت مگر این که کاربران از آن استفاده کنند. بیشتر سکوها فقط به این دلیل شکست میخورند که هرگز نمیتوانند بر این مشکل غلبه کنند و این مسئله چالش بسیار مهمی است.
چالش دوم در جذب شرکتکنندگان و حفظ علاقهمندی کاربرانی است که به سکو سر میزنند یا عضو آن میشوند. شبکههای اجتماعی بزرگ عصر ما، همه در مقطعی از حیات خود با این مشکل مواجه شدهاند. برای مثال، فیسبوک متوجه شد که کاربران تنها بعد از برقراری ارتباط با تعداد معدودی از سایر کاربران به ارزش سکو پی میبرند. تا آن زمان، این احتمال وجود داشت که سکو را به کلی ترک کنند. فیسبوک در اقدامی بازاریابی خود را تغییر داد و تلاش کرد به جای جذب اعضای جدید به کاربران کمک کند شبکهی ارتباطات خود را گسترش دهند.
یکی از ابزارهای قدرتمندی که کاربران را به بازگشت به سکو ترغیب میکند، حلقهی بازخورد است. حلقهی بازخورد در سکو شکلهای مختلفی دارد و همهی آنها جریان ثابتی از فعالیتهای خودانگیخته را به وجود میآورند. در حلقهی برخورد ویژه، این جریان واحدهای ارزش است که واکنش کاربر را به دنبال دارد. اگر واحدها جالب و مناسب باشند، کاربر مکررا به سمت سکو کشانده میشود، جریان بزرگتری از واحدهای ارزش به وجود میآید و تعاملات بیشتری تسهیل میکند. حلقههای بازخورد مؤثر به گسترش شبکه کمک میکنند، ارزش آفرینی را افزایش میدهند و تأثیرات شبکهای را بهبود میبخشند.
یک نوع حلقهی بازخورد، حلقهی بازخورد تککاربره است. این حلقه شامل الگوریتمی است که در زیرساخت سکو قرار داده میشود، فعالیت کاربر را تجزیهوتحلیل میکند، ضمن نتیجهگیری دربارهی علایق، اولویتها و نیازهای کاربر، واحدهای ارزش و ارتباطاتی را پیشنهاد میکند که ممکن است برای کاربر ارزشمند باشند. در صورتی که حلقهی بازخورد تککاربره ماهرانه طراحی و برنامهریزی شده باشد میتواند ابزار قدرتمندی برای افزایش فعالیت باشد؛ زیرا هرچه شرکتکننده از سکو بیشتر استفاده کند، سکو شناخت بیشتری دربارهی او به دست میآورد و پیشنهادهای آن دقیقتر میشود.
در حلقهی بازخورد چندکاربره، نتیجهی فعالیت تولیدکننده به مصرفکنندگان مناسب عرضه میشود و نتیجهی فعالیت مصرفکننده به تولیدکننده بازخورد داده میشود. در صورتی که حلقه مؤثر باشد، چرخهی مطلوبی شکل میگیرد که باعث ترغیب فعالیت در هر دو طرف میشود و به تقویت تأثیرات شبکهای منجر میشود. نیوز فید فیسبوک حلقهی بازخوردچند کاربره است. به روزرسانیهای وضعیت تولیدکننده به اطلاع مصرفکنندگان میرسد و «لایکها» و اظهارنظرهای مصرفکنندگان حلقهی بازخوردی برای تولیدکننده محسوب میشود. ضمن تشدید جریان ثابت واحدهای ارزش فعالیت، سکو را برای شرکتکنندگان بیش از پیش ارزشمند میکند.
عواملی دیگر نیز وجود دارند که توانایی سکو در جذب کاربران را تقویت یا تضعیف میکند. یکی از آنها ارزش وجه موجود برای مبادله در سکو است. همانطور که بحث شد، هزینهی برخی از مبادلات سکو به صورت شکلهای ناملموس پول پرداخت میشود: توجه، محبوبیت، تأثیر و مانند آن. بنابراین، یک نوع تأثیر شبکهای افزایش جذابیت پول موجود در سکویی است که در حال گسترش است. از آنجا که توییتر به گروه کاربری بسیار بزرگی دست یافته است، هر توییت موفقی میتواند پول بسیار بیشتری را به شکل توجه جذب کند تا این که همان پیام در هر سکوی دیگری منتشر شود. بنابراین جذابیت توییتر به آن اندازه است که شرکتکنندگان را به فعالیت بیشتر ترغیب کند و چالش رقابت را برای این سکو بیش از پیش نامحتمل سازد. با اهرم قرار دادن شبکههای خارجی شرکتکنندگان نیز میتوان جذابیت را افزایش داد. اینستاگرام و واتسآپ در سالهای اخیر دهها میلیون شرکتکننده را عمدتا با بهرهگیری از کاربران خود در شبکهی فیسبوک جذب کردهاند.
تسهیل
برخلاف کسبوکارهای لولهای سنتی، سکوها بر فرایند ارزش آفرینی کنترلی ندارند بلکه، زیرساختی را به وجود میآورند که در آن ارزش تولید و مبادله میشود و اصولی را برای کنترل این تعاملات طراحی میکنند. تمام چیزی که دربارهی فرایند تسهیل میتوان گفت همین است.
یک جنبهی تسهیل تعاملات این است که تولید و مبادلهی کالا و خدمات ارزشمند از طریق سکو را تا حد امکان برای تولید کنندگان آسان کند. فراهم کردن ابزارهای خلاقانه برای همکاری و اشتراکگذاری نیز بخشی از این فرایند است، مثل کاری که سکوی عکاسی کانادایی ۵۰۰px با زیرساخت خود انجام میدهد؛ به عکاسان اجازه میدهد کل آثار خود در سکو ذخیره کنند یا کاری که سکوی خلاقیت کویرکی با ابزارهای خود انجام میدهد و به کاربران اجازه میدهد برای تولید کالا و خدمات نوآورانه در زمینهی ایدههای خلاقانه همکاری داشته باشند.
کاهش موانع استفاده از شبکه نیز ممکن است بخشی از کارکرد تسهیل تعاملات باشد. تا چندی پیش، هر کاربر فیسبوک که میخواست عکسهای خود را با دوستان به اشتراک بگذارد مجبور بود از دوربین استفاده کند، عکسها را به کامپیوتر منتقل کند، با استفاده از فتوشاپ یا سایر بستههای نرم افزاری آن را ویرایش کند و نهایتا آن را در فیسبوک بارگذاری کند. با اینستاگرام کاربران میتوانند با سه کلیک در یک دستگاه واحد عکس بگیرند، آنها را تغییر دهند و به اشتراک گذارند. این گونه روشهای کاهش موانع کاربرد باعث ترغیب تعاملات در سکو میشود و مشارکت را افزایش میدهد. در برخی موارد، افزایش موانع، تأثیری مثبت بر کاربرد بر جای می گذارد.
سیترسیتی سکویی است که در یافتن پرستار بچه به والدین کمک میکند. سیترسیتی برای ایجاد اعتماد میان کاربران خود (والدین)مجموعه قوانین سفت و سختی اعمال کرده است که تولیدکنندگان (پرستار بچه) به سختی میتوانند عضو این شبکه شوند. در سایر موارد، سکوها به منظور سازماندهی واحدهای ارزش و دیگر محتویاتی که تولیدکنندگان تولید میکند، قوانینی برای جلوگیری از ورود افراد مزاحم در نظر بگیرند و به این ترتیب تعاملات مطلوب را تشویق میکنند و مانع تعاملات نامطلوب میشوند، تخلفاتی مانند بدرفتاریهای ناشی از تبعیض نژادی و تبعیض جنسی توسط ترولها در ردیت، قتل افرادی که از طریق کرایگزلیست پیدا میشوند و درب و داغان کردن آپارتمانهایی که از طریق ایربیانبی رزرو میشوند، ثابت میکند که تعاملات ناخوشایند چطور به تأثیرات شبکهای آسیب وارد میکنند. طراحی سکو با هدف تسهیل تعاملات ارزشآفرین مسئلهی سادهای نیست.
تطبیق
سکوی موفق با جفت کردن کاربران مناسب و اطمینان به مناسب بودن کالاها و خدمات مبادلهشده بازدهی ایجاد میکند. به این منظور از اطلاعات مربوط به تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، واحدهای ارزش ایجادشده و کالاها و خدمات مبادلهشده استفاده میکند. هرچه سکو، دادههای بیشتری در اختیار داشته باشد و هرچه الگوریتم جمعآوری، سازماندهی، دستهبندی، تجزیه و تفسیر دادهها طراحی بهتری داشته باشد فیلترها دقیقتر، اطلاعات مبادلهشده مناسبتر و مفیدتر و تطبیق نهایی بین تولیدکننده و مصرفکننده رضایتبخشتر خواهد بود.
دادههای موردنیاز برای تطبیق مطلوب ممکن است بسیار متنوع باشد. این دادهها از اطلاعات ایستا نظیر هویت، جنسیت، ملیت تا اطلاعات دینامیک مانند مکان، وضعیت رابطه، سن و علاقهمندی لحظهای (که در سؤال تحقیق انعکاس مییابد) را شامل میشود. مدلهای دادهای پیشرفته نظیر نیوزفید فیسبوک فیلتری میسازد که علاوه بر فعالیتهای قبلی شرکتکنندگان در سکو این عوامل را نیز در نظر میگیرد.
شرکتهای سکویی باید به عنوان بخشی از فرآیند طراحی راهبرد صریحی برای دادهگیری ایجاد کنند. کاربران از حیث تمایل به اشتراکگذاری داده و واکنش به توصیههای مرتبط با فعالیتهای دادهمحور تفاوت زیادی با هم دارند. برخی سکوها برای تشویق شرکتکنندگان به ارائهی اطلاعات دربارهی خود انگیزههایی ایجاد میکنند؛ برخی دیگر برای گردآوری اطلاعات دربارهی کاربران از اجزای بازی بهره میگیرند. لینکدین برای ترغیب کاربران به ارائهی تدریجی اطلاعات دربارهی خود و به واسطهی آن کامل کردن پروفایل دادههای شخصی آنها از نوار پیشرفت استفاده کرد. دادهها را میتوان از فراهم ساز سوم نیز به دست آورد. برخی برنامههای موبایل مانند برنامهی پخش موسیقی اسپاتیفای از کاربران میخواهد با هویت فیسبوک خود وارد شوند تا بتوانند با جذب دادههای اولیه تطبیق دقیق را تسهیل کنند. اما، مقاومت برخی از کاربران بسیاری از سازندگان برنامههای کاربردی از جمله اسپاتیفای را بر آن داشته است که برای ورود روشهای دیگری ارائه کنند که به پیوند فیسبوک نیاز نداشته باشد. سکوهای موفق همواره طوری دو طرف را با هم جفت میکنند که برای هر دو مفید باشد. به معنای دقیق، بهبود همیشگی دادهگیری و روشهای تحلیل، چالش مهمی برای سازمانهایی است که درصدد ایجاد و نگهداری سکو هستند.
متعادل کردن سه کارکرد
هر سه نقش کلیدی؛ کشش، تسهیل و تطبیق درموفقیت سکو نقش مهمی ایفا میکنند. اما، عملکرد همهی سکوها در این سه نقش به یک اندازه خوب نیست. ممکن است سکو به لطف نقاط قوت خود در یک کارکرد خاص دست کم برای مدتی دوام بیاورد. از اواسط ۲۰۱۵، کرایگزلیست، به رغم نقش واسطهای ضعیف، فقدان آشکار نظارت و سیستم دادهای ابتدایی، همچنان بر فضای مجرمانه، تسلط دارد. شبکهی گستردهی کرایگزلیست کاربران را دوباره جذب میکند. بنابراین، مزیت بزرگ این سکو در جذب، ضعف آن در تسهیل و تطبیق را دست کم تا به حال جبران میکند. وبمو و یوتیوب مشترکا در عرصهی اشتراکگذاری ویدئو فعال هستند و بر کارکردهای متفاوتی تمرکز دارند. یوتیوب از جاذبهی قوی و درک عمیق نسبت به کاربرد دادهها در تطبیق بهره میگیرد، در حالی که وبمو با میزبانی بهتر، پهنای باند و دیگر ابزارهای تسهیل تولید و مصرف، خود را متمایز کرده است.
فراتر از تعامل اصلی
طراحی سکو با تعامل اصلی شروع میشود. اما با گذشت زمان، سکوهای موفق با افزودن لایههای تعاملی جدید اضافه بر تعامل اصلی گسترش مییابند. در برخی موارد، افزایش تدریجی تعاملات جدید بخشی از طرح تجاری بلندمدتی است که بنیانگذاران سکو از ابتدا در نظر داشتند. در اوایل سال ۲۰۱۵، اوبر و لیفت سرویس جدید سواری اشتراکی را آزمایشی راهاندازی کردند که مکمل مدل کسبوکار آشنای تاکسی تلفنی آنها بود. با خدمات جدید موسوم به اوبرپول و لیفت لاین، دو یا چند مسافر که مسیر یکسان دارند میتوانند یکدیگر را پیدا کنند و مشترکا از تاکسی استفاده کنند و از این طریق همزمان هزینهی خود را کاهش و درآمد راننده را افزایش میدهند. لوگان گرین، یکی از بنیانگذاران لیفت میگوید سواری اشتراکی همیشه بخشی از ایدهی لیفت بوده است. وی توضیح میدهد که نسخهی اولیهی لیفت با هدف جذب گروه مشتریان اولیهی بازارهای مختلف طراحی شد. پس از تحقیق این هدف ادامه میدهد: «حالا موفق شدهایم و مشتریان را برای سواری اشتراکی هماهنگ میکنیم.» رقابت برای اوبر جدی است. این شرکت برای اطمینان از این که سرویس سواری اشتراکی آن بهتر از لیفت است، در مزایدهی مربوط به هیرا شرکت کردهاست. هیرا سرویس نقشهیابی دیجیتالی متعلق به نوکیا است که جایگزین اصلی گوگل مپز محسوب میشود. اوبر امیدوار است با خرید هیرا و استفاده از قدرت نقشهیابی آن مؤثرتر از هر سرویس دیگری بتواند متقاضیان سواری اشتراکی را هرچه سریعتر و دقیقتر با هم هماهنگ کند.
در سایر موارد، تجربه، مشاهده و ضرورت، منشاء ایدههایی برای تعاملات جدید است. اوبر در جستوجوی خود برای رانندگان جدید متوجه شد که بسیاری از بهترین متقاضیان آن مهاجرانی هستند که به تازگی وارد آمریکا شدهاند و تمایل دارند با رانندگی برای اوبر درآمد خود را افزایش دهند اما پیشینهی اعتباری و صلاحیتهای مالی موردنیاز برای خرید خودرو را در اختیار ندارند. اندرو کاپین از گروه عملیات رانندگان اوبر پیشنهاد کرد که اوبر به عنوان واسطهای برای تضمین وامهای خودرو رانندگان عمل کند، بازپرداختها را از درآمد راننده کسر و مستقیما آن را به حساب وامدهنده پرداخت کند. شرکتهای مالی از این برنامه استقبال میکنند؛ زیرا وامهایی که جریان نقدی شرکت بزرگ اوبر پشتوانهی آنها باشد، تقریبا عاری از خطر است و دلالهای محلی خودرو از افزایش گردش موجودی کالای بیشتر خوشحال هستند.
مثال دیگری را در نظر بگیرید: لینکدین کار خود را با فراهم کردن امکان ارتباط بین متخصصان شروع کرد. تنها دغدغهی این شرکت در روزهای اولیهی کار امکانپذیر کردن تعامل اصلی بود. با گذشت زمان، تیم لینکدین متوجه شد که سکو نتوانسته است به سطح مشارکت روزانه در فیسبوک و چند سکوی دیگر دست یابد. لینکدین برای رفع این مشکل لایهم ی تعاملی دیگری علاوه بر تعامل اصلی ایجاد کرد و در نتیجه این امکان فراهم شد تا کاربران بتوانند گروه تشکیل دهند و به بحث بپردازند.
با این نوع دوم تامل نیز، لینکدین نتوانست به محبوبیتی که انتظار آن را داشت، دست یابد. باتوجه به رفتار خود تبلیغی که شبکههای حرفهای ترغیب میکنند، پرسروصداترین کاربران گروهها اغلب از همه آسیبپذیرتر نیز بودند. بنابراین، لینکدین تصمیم گرفت لایهی تعاملی دیگری اضافه کند که علت آن تاحدی تلاش برای پولی کردن سکو بود: کارفرمایان میتوانستند از طریق سایت متقاضیان را هدف قرار دهند و تبلیغ دهندگان میتوانستند تبلیغات خود را به سمت متخصصان نشانه بروند. بعدها، لینکدین لایهی تعاملی دیگری ایجاد کرد و به رهبران تجاری و متعاقبا تمام کاربران اجازه داد پستهایی را در لینکدین منتشر کنند تا دیگران مطالعه و استفاده کنند و عملا سایت را به سکوی نشر تبدیل کرد. ترکیب انواع مختلف تعاملات انگیزهی بیشتری به کاربران میدهد تا به لینکدین سر بزنند.
گسترش اوبر، لیفت و لینکدین نشان میدهد برای افزودن لایههای تعاملی جدید در هر سکو روشهای مختلفی وجود دارد:
۱٫ با تغییر واحد ارزش مبادلهشده بین کاربران فعلی (مثل وقتی که لینکدین مبنای مبادلهی اطلاعات را از پروفایل کاربران به پستهای بحث تغییر داد).
۲٫ با تشکیل گروههای جدید کاربری به صورت تولیدکننده یا مصرفکننده (مثل وقتی که لینکدین از کارفرمایان و شرکتهای تبلیغاتی به عنوان تولیدکننده به سکو دعوت کرد).
۳٫ با فراهم کردن امکان مبادلهی واحدهای ارزشی جدید برای کاربران (مثل زمانی که اوبر و لیفت امکانی را فراهم کردند تا سرنشینان بتوانند یا به طور مستقل خودرویی در اختیار داشته باشند یا مشترکا با مسافر دیگری از یک خودرو استفاده کنند).
۴٫ با دستهبندی اعضای گروه کاربران فعلی و ایجاد گروههای کاربری جدید (مثل زمانی که که لینکدین برخی از شرکتکنندگان را «رهبران فکری» قلمداد کرد و از آنها به عنوان تولیدکنندهی پستهای اطلاعاتی دعوت به عمل آورد).
البته، همهی تعاملات جدید موفقیتآمیز نیستند. جیک مککئون شبکهی اجتماعی مودسوینگ را با این هدف بنیان نهاد که کاربران بتوانند در آن شبکه دربارهی حالات عاطفی خود، از هیجان تا اندوه، صحبت کنند. با گذشت زمان، متوجه شد که برخی از کاربران وقتی که افسردگی شدید دارند به مودسوینگ روی میآورند و چند نفر نیز حتی از این سایت برای تهدید به خودکشی استفاده کردند. مکگئون که ناراحت بود، تصمیم گرفت حمایتهای عاطفی موردنیاز را در اختیار این کاربران قرار دهد. او طرحی پیاده کرد تا دانشجویان روانشناسی داوطلب بتوانند از طریق خطوط گپ به اعضای افسردهی مودسوینگ مشاوره ارائه کنند. برای تایید صلاحیت، داوطلبان مورد ارزیابی قرار میگرفتند و در آزمون شرکت میکردند. این «روان درمانی غیرحرفهای» شکل جدیدی از تبادل ارزش است که مودسوینگ امکان آن را فراهم میکند.
مفهوم جالبی است، اما چند پرسش بدیهی را نیز به ذهن متبادر میکند- به ویژه خطر احتمالی استفاده از مشاوران آموزش ندیده و غیر مجاز که قرار است افرادی را راهنمایی کنند که زندگی آنها در معرض خطر قرار دارد. از اواسط سال ۲۰۱۴، مککئون در تلاش بود سرمایهگذار جمعی برای پروژهی خود پیدا کند. آینده معلوم میکند که آیا تعامل جدید مودسوینگ با موفقیت راهاندازی میشود و همان منافعی را برای کاربران خواهد داشت که مککئون به آن امیدوار بود یا خیر.
استفاده از اصل پایانهبهپایانه در طراحی سکو
همانطور که ملاحظه کردیم، افزودن ویژگیها و تعاملات جدید به سکو ممکن است راه مؤثری برای افزایش سودمندی آن و جذب کاربران بیشتر باشد. اما، نوآوری ممکن است به سادگی، پیچیدگی بیش از حد به وجود آورد و جهتیابی در سکو را برای کاربران دشوارتر کند. پیچیدگی بی مورد مشکلات فنی بسیاری نیز ممکن است برای برنامهنویسان، سازندگان محتوا و مدیرانی به وجود آورد که مسئولیت به روزرسانی و نگهداری از سکو را به عهده دارند. اصطلاح مسخرهی بیخودافزار برای توصیف سیستمهای نرمافزاری ساخته شده است که به دلیل افزایش بی ملاحظهی ویژگی پیچیده، کند و ناکارآمد شدهاند.
اما راه حل این نیست که نواوری به کل کنار گذاشته شود. کاربران سکویی را که نتواند با افزودن ویژگیهای جدید و مطلوب تحول یابد، ترک میکنند و به سراغ سکوی رقیب میروند که چیز بیشتری برای عرضه به آنها دارد. در عوض، باید راهی برای برقراری تعادل پیدا کرد؛ میبایست سکوی اصلی به ارامی تغییر دادهشود و در عین حال اجازه داد تطبیقهای مثبت در حاشیه اتفاق بیفتد.
این مفهوم در کسبوکارهای سکویی، معادل ایدهی پذیرفتهشدهی شبکهسازی کامپیوتری موسوم به اصل پایانهبهپایانه است. اصل پایانهبهپایانه که در ابتدا جی.اچ.سالتر، دی.پی.رید و دی.دی.کلارک در سال ۱۹۸۱ آن را تدوین کردند، بیان میکند که در شبکهی چندمنظوره، کارکردهای خاص کاربردی باید در میزبانهای انتهایی شبکه قرار داشته باشند نه در گرههای واسطه. به بیان دیگر، فعالیتهایی که در طرز کار شبکه نقش اصلی ندارند و فقط برای برخی از کاربران ارزشمند هستند، باید در لبههای سکو قرار گیرند نه در مرکز آن. در این صورت، کارکردهای فرعی با فعالیتهای اصلی شبکه تداخل ندارد یا باعث دور شدن منابع از این فعالیتها نمیشود و کار نگهداری یا به روزرسانی شبکه را پیچیده نمیکند. با گذشت زمان، اصل پایانهبهپایانه گسترش یافته است و از طراحی شبکه به طراحی بسیاری دیگر از محیطهای رایانشی پیچیده راه یافته است.
یکی از بارزترین نمونههای عدم توجه به اصل پایانهبهپایانه معرفی ویستا در سال ۲۰۰۷ است که آخرین نسخهی سیستم عاملهای ویندوز مایکروسافت محسوب میشود. مدیرعامل استیون بالمر ویستا را «بزرگترین عرضهی محصول در تاریخ مایکروسافت» اعلام کرد و این عرصه را با بودجهی بازاریابی صدها میلیون دلاری پشتیبانی کرد. اما ویستا متحمل شکست بدی شد. مشکل این بود که تیم طراحی مایکروسافت تلاش کرده بود قطعات نرمافزاری موردنیاز برای حفظ سازگاری با سیستمهای کامپیوتری قدیمیتر را نگه دارد و در عین حال ویژگیهای موردنیاز سیستمهای نسل جدید را اضافه کند و همهی اینها در داخل سکوی اصلی قرار میگرفتند. در نتیجه، ویستا در مقایسه با پیشینیان خود، ویندوز ایکسپی، ثبات کمتر و پیچیدگی بیشتری داشت و سازندگان خارجی برنامههای کاربردی نمیتوانستند برای آن رمز بنویسند.
منتقدان ویستا را بدتر از بیخودافزار توصیف کردند، در واقع، به دلیل آن که تمام منابع سیستم را میبلعید، آن را بدافزار نامگذای کردند. تا به امروز، میلیونها کاربر ویندوز از پذیرش ویستا خودداری میکنند و به رغم تلاشهای مکرر مایکروسافت برای از دور خارج کردن ویندوز ایکسپی همچنان به این ویندوز چسبیدهاند. جالب این که، با وجودی که مایکروسافت خرده فروشی ایکسپی را در سال ۲۰۰۸ و ویستا را در سال ۲۰۱۰ متوقف کرد اما سهم بازار ایکسپی در سال ۲۰۱۵ بیش از ۱۲ درصد و سهم ویستا کمتر از ۲ درصد بود.
در مقابل، وقتی استیو جابز در سال ۱۹۹۹ بعد از سالها ساخت کامپیوترهای ناموفق و بلندپروازانهی نکست به رهبری اپل بازگشت، تصمیمی تعیین کننده گرفت که برای اصل پایانهبهپایانه ارزش قائل میشد و موفقیت بعدی اپل را رقم زد. جابز و تیم او در نکست سیستم عاملی جدید و دقیق با معماری ساده و لایهلایه ساختند که واسطهی گرافیکی زیبایی بود. حالا، جابز که در حال برنامهریزی جانشین سیستم عامل مک ااس ۹ اپل بود، انتخاب دشواری پیش رو داشت: میتوانست رمز نرمافزاری مک اس ۹ و نکست را با هم ادغام کند و سیستم عاملی بسازد که با هر دو سیستم سازگار بود یا مک اس ۹ را به نفع معماری سادهی نکست کنار میگذاشت.
جابز با تغییر کدهای قدیمی سیستم عامل اس ۹ ریسک بزرگی کرد. اما این کار، یک دستاورد داشت: تیم طراحی «محیط کلاسیک» جداگانهای را تعبیه کرد که مصرفکنندگان میتوانستند برنامههای کاربردی سیستم عامل اس ۹ قدیمی خود را اجرا کنند. این روش اصل پایانهبهپایانه را محقق میکرد. رمز قدیمی نه برنامههای کاربردی جدید را کند کرد نه پیچیدگی آنها را افزایش داد و خریداران مک جدید از شر نرمافزاری خلاص شدند که سازگار با برنامههای کاربردی نوشته شده بود که آنها نداشتند، انتخاب جابز نوآوری در زمینهی مک اس ایکس را سادهتر و کارامدتر کرد، در نتیجه اپل توانست ویژگیهای جدیدی را ایجاد کند که سیستم عاملهای مایکروسافت در مقایسه با آنها قدیمی به نظر میرسید.
مفهوم پایانهبهپایانه در طراحی سکو نیز کاربرد دارد. در این حالت، اصل پایانهبهپایانه بیان میکند که ویژگیهای خاص کاربردی باید در لایهی فرآیند در حاشیه یا بالای سکو قرار گیرند نه در عمق سکو. فقط ویژگیهای پرحجم و با ارزش که با برنامههای کاربردی مغایرت دارند، باید بخشی از سکوی اصلی شوند. برای این قانون دو دلیل وجود دارد. اول، وقتی ویژگیهای جدید خاص به جای ادغام در سکوی اصلی ضمیمهی حاشیه میشوند، برنامههای کاربردی که از این ویژگیها استفاده نمیکنند، کند و ناکارآمد به نظر میرسند. در مقابل، وقتی ویژگیهای خاص کاربردی به جای اجرا در سکوی اصلی به وسیلهی خود برنامه اجرا شوند، کاربر تجربهی نابتر خواهد داشت.
دوم، وقتی سکوی اصلی به جای انبوهی از ویژگیهای متعدد سیستمی ساده و خوش ساخت باشد، اکوسیستم سکویی سریعتر تحول مییابد. به همین دلیل، سی. وای. بالدوین و کی.بی. کلارک از دانشکدهی بازرگانی هاروارد سکوی خوشساخت را متشکل از لایهی هستهای پایدار توصیف امکانپذیر میکنند که تنوع را محدود میسازد، اما زیر لایهای قرار دارد که تنوع را امکانپذیر میکند.
در سکوهای امروزی، که بهترین طراحی را دارند، این اصل ساختاری لحاظ میشود. برای مثال، خدمات وب آمازون (ای دبلیواس)، موفقترین سکو در ذخیره و مدیریت اطلاعات ابری، بر بهینهسازی چند عملیات اصلی، از جمله ذخیرهی داده، محاسبه و پیامرسانی متمرکز است. سایر خدمات، که فقط بخش کمی از مشتریان ایدبلیواس از آنها استفاده میکنند، محدود به حاشیهی سکو است و از طریق برنامههای کاربردی که با هدف خاصی طراحی شدهاند، فراهم میشوند.
قدرت پیمانگی
رویکرد یکپارچه دارای مزایایی است. در این رویکرد، سیستم با سرعت هرچه تمامتر ایجاد میشود تا هدف واحدی را، به ویژه در روزهای اول سکو، محقق کند. اما سکوی موفق باید در بلندمدت رویکرد پیمانهایتری را در پیش گیرد. پیمانگی راهبردی برای سازماندهی مؤثر محصولات و فرایندهای پیچیده است. سیستم پیمانهای از واحدها (یا پیمانههایی) تشکیل میشود که مستقل طراحی شدهاند اما همچنان به طور کل یکپارچه عمل میکنند. طراحان با تقسیم بندی اطلاعات به قوانین مرئی طراحی و پارامترهای مخفی طراحی پیمانگی را امکان پذیر میکنند. پیمانگی تنها در صورتی مفید است که تقسیم بندی دقیق، واضح و کامل باشد. قوانین مرئی طراحی (که اطلاعات مرئی نیز نامیده میشوند) تصمیماتی هستند که بر تصمیمات طراحی بعدی تاثیرگذار هستند. در حالت ایدهال، قوانین مرئی طراحی در ابتدای فرایند طراحی تعیین میشوند و به طور گسترده به همهی افراد دخیل ابلاغ میشود.
کارلیس پونگ بالدوین و سی.جیسن وودارد در مقالهای در سال ۲۰۰۸ تعریفی کوتاه و مفید از هستهی سیستم پایدار ارائه کردند: استدلال ما این است که معماری اصلی تمام سکوها یکسان است: به عبارتی، سیستم به مجموعهای از قطعههای «اصلی» با تنوع کم و مجموعهای مکمل از قطعههای «جانبی» با تنوع زیاد تقسیمبندی میشود. قطعههای کم تنوع سکو را تشکیل میدهند. اینها اجزای پردوام سیستم هستند و لذا آشکارا یا ضمنی واسطههای سیستم و قوانین حاکم بر تعاملات میان بخشهای مختلف را تشکیل میدهند.
عامل مهمی که پیمانگی را تا این اندازه تاثیرگذار میکند این است که اگر تقسیمبندی سیستمها به زیرسیستمها به طور دقیق انجام شود، زیرسیستمها میتوانند با ارتباط و اتصال از طریق واسطههای معین به صورت کل عمل کنند. این به آن معنا است که زیر سیستمها را، مادامی که به قوانین کلی طراحی پایبند هستند و با مابقی سیستم فقط از طریق واسطههای استاندارد ارتباط دارند، میتوان مستقل طراحی کرد.
آمازون در باز کردن برنامه های کاربردی به روی خدمات پیمانهای مؤثر عمل کرده است. مقایسهای بین گسترهی برنامههای کاربردیای است که آمازون و والمارت در دسترس کاربران قرار می دهند. والمارت یکی از خرده فروشان سنتی بزرگ است که تلاش میکند به رقیب سکویی مهمی برای آمازون تبدیل شود. همانطور که ملاحظه میکنید، آمازون به لحاظ تعداد و تنوع برنامههای کاربردی ارائه شده به مراتب از والمارت بهتر بوده است.
قدرت پیمانگی یکی از دلایل رشد سریع صنعت کامپیوترهای شخصی در دههی نود میلادی است. اجزای کلیدی سیستمهای پی سی عبارت بودند از: واحدهای پردازش مرکزی (سیپییوها) که محاسبات را انجام میدادند، واحدهای پردازش گرافیکی (جیپییوها) که تصاویری پرجلوه روی صفحه ایجاد میکردند، حافظهی دستیابی تصادفی (رام) که حافظهی کار محسوب میشد و دیسک سخت چرخان (اچدی) که حافظهی بلندمدت زیادی را فراهم میکرد. هر یک از این زیرسیستمها با کمک واسطههای معینی، که نواوری عظیمی را امکانپذیر میکنند، با دیگر زیرسیستمها در ارتباط هستند.
علت این که بیشتر سکوها با طرح معماری به شدت یکپارچه راهاندازی میشوند این است که تعیین دقیق واسطههای زیرسیستم و حتی مستند کردن آنها کار بسیار زیادی را میطلبد. وقتی شرکتها به دنبال فرصتهای محدود بازار با منابع مهندسی محدود هستند، ممکن است به راحتی وسوسه شوند که از کار دشوار تجزیه سیستمها به پیمانههای ساده بگذرند در عوض هرچه سریعتر به راه حلی شدنی بپردازند. اما با گذشت زمان، این روش آمادهسازی اکوسیستم خارجی از سازندگان را دشوارتر میکند. بنابراین، شرکتی که دارای معماری یکپارچه است احتمالا باید برای بازسازی فناوری اصلی خود سرمایهگذاری کند.
تغییر معماری سکو
تغییر معماری سیستم و تبدیل آن به طرح پیمانهای ناممکن نیست. اولین گام، بررسی میزان پیمانهای بودن است که پیشتر در سیستم محقق شده است. خوشبختانه، ابزارهای بسیاری برای تحقق این هدف ساخته شده است. مهمترین آنها «ماتریسهای ساختار طرح» است که بررسی تصویری وابستگیها در سیستمهای پیچیده را امکانپذیر میکند. آلن مککورماک و کارلیس بالدوین در سال ۲۰۰۶ در مقالهای در مجلهی مدیریت علم محصولی را مثال زدند که معماری یکپارچهی آن را با موفقیت به معماری پیمانهای تغییر داده بودند. وقتی نرمافزار به صورت متن باز در دسترس عموم قرار گرفت، شرکت تجاری که دارای حق کپی رایت بود، منابع قابل توجهی را برای این تغییر اختصاص داد. این مسئله بسیار مهم بود؛ زیرا اگر نرمافزار به زیرسیستمهای کوچکتر تقسیم نشده بود، تیمهای پراکندهی سازندگان داوطلب نمیتوانستند آن را نگهداری کنند.
ضرورت تغییر معماری سیستم پیچیده خاص نرم افزار نیست. در اوایل دههی ۱۹۹۰ میلادی، اینتل در فرایند گسترش بازار خود با چالش بزرگی مواجه شد. عملکرد تراشههای سیپییو اینتل هر هجده تا بیستوچهار ماه دو برابر افزایش مییافت. در عملکرد دیگر زیرسیستمهای مهم پیسی (جیپییوه رام و دیسکهای سخت) نیز پیشرفت مشابهی در حال وقوع بود. اما، ارتباط اطلاعاتی بین زیرسیستمها را نیز استاندارد قدیمی موسوم به معماری استاندارد صنعتی (ایاسای) تعیین میکرد. در نتیجه، مصرفکنندگان بهبود چندانی در عملکرد پیسی مشاهده نکردند و لذا دلیلی برای خرید دستگاههای جدید نداشتند. مایکل ای. کاسومانو و آنابل گاوئر در مقالهای در سال ۲۰۰۲ نشان دادند که چطور اینتل پیشقدم شد و با سرمایهگذاری در اتصال قطعهی جانبی جدید (پیسیای) و استاندارد گذرگاه سری همگانی (یواسبی ) به ترتیب ارتباط بهتر زیرسیستمهای اصلی را امکانپذیر کرد و نوآوری در دستگاههای هم بند نظیر: ماوس کامپیوتر، دوربین، میکروفون، صفحه کلید، چاپگر، اسکنر، دیسک سخت خارجی و بسیاری دیگر را تقویت کرد.
پیشرفت تعاملی: اصل ضدطرح
اگر در حال راهاندازی سکوی جدیدی هستید یا قصد دارید سکوی فعلی را گسترش دهید توجه دقیق به اصول طراحی سکو شانس شما را در ارزش آفرینی به حداکثر میرساند. اما همانطور که ملاحظه کردیم، سکوها به طور کامل قابل برنامهریزی نیستند؛ به طور خودبهخودی نیز ممکن است به وجود آیند. به خاطر داشته باشید که یکی از ویژگیهای مهمی که وجه تمایز سکو از کسبوکارهای سنتی است این است که بخش زیادی از فعالیت تحت کنترل کاربران است نه مالکان یا مدیران سکو. مسلم است که کاربران طوری از سکو استفاده خواهند کرد که شما هرگز نمیتوانید برنامهریزی یا پیشبینی کنید.
قرار نبود توییتر ساز و کار اکتشافی داشته باشد؛ بلکه صرفا به صورت جریان معکوس زمانی از فیدها شروع به کار کرد. برای جست وجوی توییتهای با موضوع خاص هیچ راهی غیر از مرور صفحههایی با محتوای بیربط و نامربوط وجود نداشت. کریس مسینا، از مهندسان گوگل، ابتدا استفاده از هشتگ را برای حاشیهنویسی و کشف توییتهای مشابه پیشنهاد کرد. امروز، هشتگ به هستهی اصلی توییتر تبدیل شده است.
طراحان سکو باید همواره جایی را برای اکتشافات تصادفی در نظر بگیرند؛ زیرا اغلب این کاربران هستند که راه را به طراحان نشان میدهند. قطعا با نظارت دقیق بر رفتار کاربران در سکو میتوان الگوهای پیشبینی نشده را آشکار کرد. برخی از آنها ممکن است نشاندهندهی عرصههای جدید و مفیدی برای ارزش آفرینی باشند، بهترین سکوها جایی نیز برای عادات و ویژگیها را به تدریج در طراحی آنها لحاظ کرد.برای ایجاد و نگهداری سکوی موفق، طراحی هوشمندانه ضروری است اما گاهی اوقات بهترین طرح ضدطرح است، که جایی نیز برای رویدادهای تصادفی، خودبهخودی و حتی عجیب وغریب در نظر میگیرد.
خلاصهی مطالب :
• نقطهی شروع طراحی سکو باید تعامل اصلی آن باشد. یک نوع تعاملی که اساس کار ارزش آفرینی هر سکو را تشکیل میدهد.
• سه عامل اصلی، تعیین کنندهی تعامل اصلی هستند: شرکت کنندگان واحد ارزش و فیلتر. از این سه عامل، واحد ارزش بیش از همه اهمیت دارد و اغلب کنترل آن از دو عامل دیگر دشوارتر است.
• سکو باید برای آسان و حتی اجتنابناپذیر کردن تعامل اصلی سه نقش مهم ایفا کند: جذب، تسهیل و تطبیق. هر سه این کارکردها ضروری هستند و هریک چالشهای خاص خود را دارد.
• با رشد سکو اغلب باید به دنبال روشهایی بود تا آن را فراتر از تعامل اصلی گسترش داد. احتمالا لایههای تعاملی جدیدی به تعامل اصلی افزوده میشود و در این فرآیند شرکت کنندگان جدیدی جذب سکو میشوند.
• سکو را باید طوری طراحی کرد که انجام تعاملات مفید برای تعداد بیشتری از کاربران آسان باشد. اما باید جایی نیز برای رویدادهای غیرمنتظره و تصادفی باقی گذاشت؛ زیرا کاربران، خود راهی برای ارزش آفرینی در سکو پیدا خواهند کرد.
برای مطالعه مقاله های دیگر در زمینههای مختلف فناوری اطلاعات و ارتباطات اینجا کلیک کنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.