کارآفرین کیست؟ و کارآفرینی چیست؟
( کارآفرین کیست؟ و کارآفرینی چیست؟ ) ریچارد کانتیلون (۱۷۳۰) اولین کسی بود که این واژه را در علم اقتصاد ابداع نمود و آن را این چنین تعریف نمود: «کارآفرین فردی است که ابزار تولید را به صورت محصولاتی قابل عرضه به بازار خریداری میکند. کارآفرین در هنگام خرید از قیمت نهایی محصولات اطلاع ندارد».
جان باپتیست سی (۱۸۰۳) کارآفرین را فردی میداند که مسئولیت تولید و توزیع فعالیت اقتصادی خود را بر عهده دارد.
فرانک نایت (۱۹۲۱) کارآفرینان را کسانی میشناسد که در شرایط عدم قطعیت به اتخاذ تصمیم میپردازند و پیامدهای کامل آن تصمیمات را نیز شخصأ میپذیرند.
طبق نظر کاسون (۱۹۸۲)، کارآفرین فردی است که تخصص وی تصمیمگیری عقلایی و منطقی در مورد ایجاد هماهنگی در منابع کمیاب میباشد. وی داشتن توان داوری و قضاوت را عنصری مشترک در تمامی کارآفرینان تشخیص داده است. از دیدگاه کارلند (۱۹۸۴) کارآفرین فردی است که شرکتی را به منظور سود و رشد تأسیس مینماید، آن را مدیریت کرده و از آن برای پیشبرد اهداف شخصی استفاده میکند.
به تعاریف پیشرو نیز میتوان اشاره کرد؛ کارآفرین کسی است که توانایی آن را دارد تا فرصتهای کسب و کار را ببیند و آنها را ارزیابی کند، منابع لازم را جمعآوری و از آنها بهره برداری نماید و سپس عملیات مناسبی را برای رسیدن به موفقیت پیریزی نماید.
واژه کارآفرینی از کلمه فرانسوی Entreprendre به معنای “متعهد شدن” نشئت گرفته است. کارآفرینی فرایندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی با تقاضای جدید میگردد. کارآفرینی عبارت است از فرایند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع به منظور بهره گیری از فرصتها. در دیجیتال مارکتینگ چیست؟ نوکارتو میتوانید پیرامون موضوع دیجیتال مارکتینگ، اطلاعات جامعی را بهدست بیاورید. در دیجیتال مارکتینگ نوکارتو میتوانید پیرامون موضوع دیجیتال مارکتینگ، اطلاعات جامعی را بهدست بیاورید.
کارآفرینی مفهومی است که تاکنون از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و همه بر این باورند که کارآفرینی موتور محرکه توسعه اقتصادی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است. به دلیل مهم کشورها برای توجه به مقوله کارآفرینی: تولید ثروت، توسعه فناوری و اشتغال مولد است. در حالی که در کشور ما این مفهوم به اشتباه صرفا با اشتغال زایی مترادف شده و فقط برای حل مشکل اشتغال به آن تمسک میکنیم. در اواخر دههی ۷۰ در بسیاری از کشورهای پیشرفته به علت تغییر در ارزشها و گرایشهای جامعه و البته تغییرات جمعیت شناختی، موجی از کسب و کارهای کوچک و افراد خود اشتغال به وجود آمد. اقتصاددانان نخستین کسانی بودند که در نظریه های اقتصادی خود به تشریح کارآفرین و کارآفرینی پرداختند. ژوزف شومپیتر کارآفرین را نیروی محرکه اصلی در توسعه اقتصادی میداند و باور دارد که نقش کارآفرین نوآوری است. از دیدگاه وی ارائه کالایی جدید، ارائه روشی جدید در فرایند تولید، گشایش بازاری تازه، یافتن منابع جدید و ایجاد هرگونه تشکیلات جدید در صنعت و… از فعالیتهای کارآفرینان است. از نظر وی نوآوری در هر یک از زمینههای ذیل کارآفرینی محسوب میشود:
۱- ارائه کالای جدید؛
۲ – ارائه روش جدید در فرایند تولید؛
۳- گشایش بازاری جدید
۴- یافتن منابع جدید و
۵ – ایجاد هر گونه تشکیلات جدید در صنعت.
کرزنر نیز که از استادان اقتصاد دانشگاه نیویورک میباشد کارآفرینی را این گونه تشریح میکند: کارآفرینی یعنی ایجاد سازگاری و هماهنگی متقابل بیشتر در عملیات بازارها، به طور ساده کارآفرین به شخص حقیقی یا حقوقیای گفته میشود که توانایی تحمل ریسک – اغلب مالی – را دارد و میتواند یک ایده اولیه را به یک فعالیت اقتصادی تبدیل کند.
به دلیل نقش و جایگاه ویژه کارآفرینان در روند توسعه و رشد اقتصادی، بسیاری از دولتها در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه تلاش میکنند با حداکثر امکانات و بهره برداری از دستاوردهای تحقیقاتی، شمار هر چه بیشتری از جامعه را که دارای ویژگیهای کارآفرینی هستند به آموزش در جهت کارآفرینی و فعالیتهای کارآفرینانه تشویق و هدایت میشوند.
کارآفرینان با مهارتی که در تشخیص فرصتها و موقعیتها و ایجاد حرکت در جهت توسعه این موقعیتها دارند. پیشگامان حقیقی تغییر در اقتصاد و تحولات اجتماعی محسوب میشوند. آنها تصدیق میکنند که موفقیت و بقاء در چشماندازهای برخواسته از فردا نیازمند چالاکی، قوه ابتکار و خلاقیت است. علاوه بر این کارآفرینی به ریسکپذیری، نوآوری و کنش کارآفرینانه هم نیاز دارد. بر اساس نظریات اقتصادی و تجارب حاصله در اقتصادهای رو به رشد، کارآفرینان موتور محرکه توسعه و رشد اقتصادی محسوب میشوند و بالطبع اشتغالزایی یکی از ره آوردهای مهم کارآفرینی میباشد.
کارآفرین
کارآفرینان کسانی هستند که با ایجاد محصولات و خدمات نوین مورد نیاز مردم، درآمد خوبی کسب میکنند. معمولا گمان میرود که کارآفرینان در راه اندازی شرکتها تبحر دارند. در هر حال، آنها، از هیچ، کسب و کار جدید خلق میکنند. آنها به رغم مخاطرات بسیار، پیشگام کارهای جدید میشوند
بنا بر تعریف واژه نامه دانشگاهی وبستر، کارآفرین کسی است که متعهد میشود مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند. کارآفرین مستقل فردی است که مسئولیت اولیه وی جمعآوری منابع لازم برای شروع کسب و کار است یا کسی که منابع لازم برای شروع با رشد کسب و کاری را بسیج مینماید و تمرکز او بر نوآوری و توسعه فرایند، محصول یا خدمات جدید میباشد. به عبارت دیگر، کارآفرین فردی است که یک شرکت را ایجاد و اداره میکند و هدف اصلیاش سودآوری و رشد است. مشخصه اصلی یک کارآفرین، نوآوری میباشد. با استفاده از خدمات دیجیتال مارکتینگ شرکت نوکارتو میتوانید به کسب و کار خود رونق بخشید.
کارآفرینی سازمانی
کارآفرینی سازمانی فرایندی است که در آن محصولات یا فرایندهای نوآوری شده از طریق القاء و ایجاد فرهنگ کارآفرینانه در یک سازمان از قبل تأسیس شده، به ظهور میرسند. به تعریفی دیگر، فعالیتهای کارآفرینانه فعالیتهایی است که از منابع و حمایت سازمانی به منظور دستیابی به نتایج نوآورانه برخوردار میباشد و کارآفرین سازمانی کسی است که تحت حمایت و تعهد یک شرکت، محصولات، فعالیتها و فناوری جدید را کشف و بهره برداری میرساند.
ویژگیهای شخصیتی کارآفرینان
دیوید مک کللند از استادان روانشناسی دانشگاه هاروارد آمریکا که اولین بار نظریه روانشناسی توسعه اقتصادی را مطرح نمود، معتقد است که عامل عقبماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه مربوط به عدم درک خلاقیت فردی است. بنا بر عقیده ایشان با یک برنامه صحیح تعلیم و تربیت میتوان روحیه کاری لازم را در جوامع تقویت نمود، به گونهای که شرایط لازم برای صنعتی شدن جوامع فراهم آید.
کارلند و همکارانش اهم ویژگیهایی را که در مورد کارآفرینان تأیید شده بودند، جمعآوری نمودند که اهم آنها عبارتاند از:
- * نیاز به توفیق
- * تمایل به مخاطره پذیری
- * نیاز به استقلال
- * کنترل درونی
- * خلاقیت
در ادامه به دیگر ویژگیهای یک کارآفرین اشاره میشود. خوداتکابی از دیگر خصوصیات یک کارآفرین میباشد. با کمک این نیرو کارآفرین میتواند به مبارزه با سختیها بپردازد. بنابراین اگر میخواهید کارآفرین باشید باید این توانایی را در خود تقویت کنید. نیاز به انجام دادن و به دست آوردن از دیگر خصوصیات یک کارآفرین میباشد. اینگونه اشخاص به صورت دائم نیاز به آن دارند که محصول یا خدمتی را ایجاد کنند. از سادهترین نوع آن مثلا در فعالیتهای خانگی گرفته تا پیچیدهترین کارهایی که ممکن است در تولید یک محصول یا خدمت به آن لازم باشد. استفاده از نهایت بهره وری از دیگر ویژگیهای یک کارآفرین است یک کارآفرین همواره میخواهد از وقت خود بهترین استفاده را بکند.
تحمل ریسک؛ یک کارآفرین میتواند ریسک ناشی از شکست را پذیرفته و تحمل کند. این ریسک ممکن است مالی، حیثیتی یا … باشد. آنها شکارچی فرصتها هستند. کارآفرین به سادگی میتواند میان یک اتفاق عادی و اتفاقی که در دل آن فرصت شکوفایی نهفته است، تمایز قائل شود و دومی را شکار کند.
نیاز به پیشرفت دائمی از دیگر ویژگیهای این افراد میباشد. هنگامی که کارآفرین یک فعالیت اقتصادی را راه اندازی میکند متوقف نمیشود؛ او علاقه دارد که همواره به پیشرفتهای جدیدی دست پیدا کند. کارآفرین توانایی بالایی در کنترل خود دارد. تحقیقات نشان میدهد که اغلب کارآفرینان بیشتر از آنکه بتوانند محیط بیرون را کنترل و مدیریت کنند بر خود تسلط دارند. اثر جنبی این خاصیت میتواند همان قدرت کنترل بر محیط نیز باشد.
کارآفرینان همواره به هدف نگاه میکنند و شب و روز فکرشان رسیدن به هدف میباشد. دقت کنید که تمرکز بر هدف برای بسیاری از مردم دشوار است. آنها اغلب به کاری که در حال انجام دادن آن هستند فکر میکنند نه بر هدف مورد نظر.
کارآفرین توانایی تشخیص اولویتها را دارد. خوب میداند چه کاری، چه موقع باید انجام شود و حاضر است بر سر آن با دیگران مبارزه کند
خوشبینی از ویژگیهای مهم و بارز یک کارآفرین است. برای همین بسیاری از کارآفرینان جوان هستند. چرا که آنها معمولا به هر کاری خوشبین میباشند. کارآفرین در برخورد با مشکل بدون آنکه ذهن خود را مخدوش کند مبارزه میکند تا آن را از میان بردارد. به این مثال توجه کنید: مدیر کارآفرین یک شرکت را در نظر بگیرید او همواره در حال ایجاد تغییر در شرکت میباشد تا به هدف های خود نزدیک شود. اگر شکست بخورد باید ریسک یا همان هزینه آن را بپردازد.
فرض کنید که پول و امکانات هم دارد و میپردازد. چیزی که این فرد نیاز دارد صفتی است به نام “شجاعت” او باید دل انجام تغییرات و به نوعی بازی با سرنوشت خود، کارمندان و شرکت را داشته باشد. کارآفرین معمولا قدرت تحمل بالایی دارد. این قدرت تحمل از مسائل کاری شروع شده و یقین به مسائلی که در اجتماع با خانواده او رخ خواهد داد کشیده خواهد شد. قدرت تحمل جاذبه ایجاد میکند در حالی که عدم داشتن آن فرد را مجذوب میکند. مثال ساده آنکه فردی که قدرت تحمل بالایی ندارد معمولا در یک شرکت دولتی مشغول به کار عادی میشود.
کارآفرین انگیزه داخلی بالابی برای انجام کار دارد. دقت کنید که اگر فردی دارای انگیزه بسیار قوی برای انجام کاری باشد و آن انگیزه درونی نشده باشد در هر لحظه ممکن است که فرد آن کار را رها کند. نیروی انگیزشی در کارآفرین در درون خود او وجود دارد و تا زنده هست به کار و فعالیت ادامه میدهد. تفاوت گرمای زمین و خورشید را مقایسه کنید، اگر خورشید برود زمین سرد خواهد شد اما اگر زمین برود خورشید همچنان گرم خواهد ماند.
آیا همه میتوانند کارآفرین باشند؟
همه ما میتوانیم یک کارآفرین باشیم، چه کارمند، چه کشاورز و… در هر پست و مقامی که باشیم در راه انجام فعالیتهای خود میتوانیم کارآفرین بوده و ایده های خود برای بهبود انجام کارها را به واقعیت تبدیل کنیم. یک کشاورز میتواند با راه اندازی روشهای جدید کاشت، آبیاری، نگهداری و… کمیت با کیفیت محصولات خود را بالا ببرد. یک کارمند میتواند برای انجام فعالیتهای روزانه و البته در چهارچوب اختیارات خود روشهای جدیدی را اختیار کند تا انجام کارها برای خود و اربابرجوع سریعتر و با کیفیت بالاتری صورت پذیرد.
همانطور که مشاهده میکنید در تمام مثالهایی که آورده شد نوعی ریسک وجود دارد. این ریسک ممکن است باعث از بین رفتن محصول کشاورز شود یا باعث شود تا کارمند توبیخ یا اخراج شود یا سرمایه گذاری آن مهندس یا شرکت به هدر رود. و دست آخر آنکه مربی تیم ممکن است جایگاه با اعتبار خود را از دست دهد. بنابراین مشاهده میکنید که به سادگی میتوان این نتیجه را گرفت که کارآفرینی بدون ریسک امکانپذیر نیست. شاید از همین جمله بتوان فهمید که چرا در کشور ما در میان جوانان کارآفرینی جایگاه والایی ندارد.
چه تفاوتی بین کارآفرین و یک بازرگان با یک مدیر وجود دارد؟
یک کارآفرین به منظور تحقق ایده اش عوامل مورد نیاز مانند زمین، نیروی کار، مواد مصرفی و سرمایه را فراهم آورده و با استفاده از قدرت تصمیمگیری، مهارتها و استعدادهای فردیاش در طراحی، سازمان دهی، راه اندازی و مدیریت واحد جدید، ایده اش را محقق میسازد و از این راه به کسب درآمد میپردازد. همچنین در این راه یک عدم موفقیت را به دلیل فعالیت در محیط غیرقابل کنترل و مبهم و با موانع پیشبینی نشده میپذیرد. از نظر علم اقتصاد، کارآفرین فردی است که با صرف زمان و انرژی لازم، منابع، نیروی کار، مواد اولیه و سایر دارائی ها را به گونهای هماهنگ میسازد که ارزش آنها با محصولات حاصل از آنها نسبت به حالت اولیهاش افزایش یابد (ایجاد ارزش افزوده کند).
کارآفرین یک سرمایه دار نیست ولی قادر است از سرمایه های راکد به خوبی استفاده کند. او یک مخترع، عالم، متخصص و هنرمند نیست ولی توان بهره برداری مناسب از علم، تخصص و هنر دیگران را دارد. کارآفرینان با مهارتی که در تشخیص فرصتها، موقعیتها و ایجاد حرکت در جهت توسعه این موقعیتها دارند، پیشگامان حقیقی تغییر در اقتصاد و تحولات اجتماعی محسوب میشوند. آنها تصدیق میکنند که موفقیت و بقاء در چشماندازهای برخواسته از فردا، نیازمند چالاکی، قوه ابتکار و خلاقیت است. علاوه بر این کارآفرینی به ریسکپذیری، نوآوری و کنش کارآفرینانه هم نیاز دارد. بر اساس نظریات اقتصادی و تجارب حاصله در اقتصادهای رو به رشد: کارآفرینان موتور محرکه توسعه و رشد اقتصادی محسوب میشوند و بالطبع اشتغال زایی یکی از ره آوردهای مهم کارآفرینی میباشد.
کارآفرینان نقش کلیدی در توسعه اقتصادی و تحولات اجتماعی دارند. کارآفرینان به عنوان عناصر اصلی در تسریع پیشرفت کشورهای درحال توسعه و در تجدید حیات و استمرار توسعه کشورهای صنعتی مورد توجه و مطالعه بودهاند.
کارآفرینی به معنی اداره مشاغل کوچک نیست
برخی از مردم به اشتباه واژه کارآفرین را در معنی صاحب مشاغل کوچک به کار میبرند. در آمریکا مشاغل کوچک به کارخانههایی گفته میشود که کمتر از ۵۰۰ کارمند دارند؛ بنابراین، واژه صاحب مشاغل کوچک به شخصی گفته میشود که صاحب حق مالکیت کارخانهای با کمتر از ۵۰۰ کارگر است.
اداره مشاغل کوچک یک نهاد دولتی است که مسئول حمایت از فعالیتهای مشاغل کوچک است. این نهاد منابع سودمند زیادی برای کسانی که چنین مشاغلی را ایجاد کرده و آن را به خوبی مدیریت میکنند ارائه میدهد. بر اساس آمارهای سازمان SAB در سال ۲۰۰۰ در آمریکا ۲۴ میلیون شغل کوچک وجود داشته که این تعداد ۴۰% کارخانههای آمریکا و %۷۵ تمام مشاغل جدید ایجاد شده است.
بسیاری از کارآفرینان برای مدت کوتاهی صاحبان مشاغل کوچک هستند. اما تمام صاحبان مشاغل کوچک کارآفرین نخواهند شد به عبارت دیگر همه صاحبان مشاغل کوچک وارد یک فعالیت شغلی جدید نمیشوند. افراد با خرید کارخانهها صاحب مشاغل کوچک میشوند اما بسیاری از این صاحبان مشاغل تمایل دارند مشاغل خود را کوچک نگه دارند و آنطور که کارآفرینان عمل میکنند شغلشان را توسعه ندهند.
این طبیعی است که اعتقاد داشته باشید کارکردن برای خودتان ممکن است بهتر از کارکردن برای دیگران باشد اما حتی اگر شما صاحب شغل نباشید کارکردن در یک کارخانه کوچک متفاوت از کار کردن برای یک کارخانه بزرگ است. یک اختلاف بزرگ در میزان رضایت است. در رأیگیری اخیر انجام شده، کارخانههایی با کمتر از ۵۰ کارمند دارای کارمندان راضیتری هستند. مشاغل کوچک ضررهایی شامل حقوق کم و امکانات پزشکی و بیمهای کم یا صفر دارند. اما برای اکثر افراد این زبانها با رضایت ناشی از فضای خوب کاری خنثی میشود. در مشاغل کوچک از افراد انتظار میرود تمام مهارتهای خود را به نمایش بگذارند. آنها به راحتی میتوانند ببینند چگونه کارشان روی تبلیغات شرکت اثر میگذارد یا چگونه عمل آنها روی سودآوری شرکت مؤثر است.
کارآفرینی به عنوان سبک زندگی
کارآفرین کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نماید؛ چه ارزش مادی، چه ارزش معنوی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی، بنابراین کارآفرینان اجتماعی کسانی هستند که درصدد شناسایی و رفع نیازهای جامعهاند و در این راه از اعتبار اجتماعی خود مایه میگذارند و برای رسیدن به هدف و مأموریت خود دست به ایثار و از خودگذشتگی میزنند. کارآفرینان سیاسی درصدد شناسایی نیازها و خلأهای سیاسی جامعه هستند و میکوشند تا موانع سیاسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسایی کنند و از سر راه بردارند. البته از طریقی نو و کارآفرینانه.
کارآفرینان فرهنگی افرادی هستند که ارزشها فرهنگی را در جامعه خلق، کشف یا احیا مینمایند. در هر صورت هر یک از کارآفرینان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائما در جستجوی نیازها و فرصتها هستند تا از طریق خلاقیت، ریسکپذیری و رهبری ارزشی را در جامعه ایجاد و خلأ یا نقصی را اصلاح نمایند. میتوان گفت کارآفرینی یک شغل نیست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن یعنی یک سبک زندگی با یک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرین است و بر تمام شئون زندگی او تأثیر میگذارد؛ از جهانبینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا انتخاب همسر، شغل و حرفه و روش انجام کارهایش.
لذا کسی که دارای ویژگیهای کارآفرینانه است الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود. همانطور که افراد زیادی در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فعالیت میکنند و دارای ویژگیهای کارآفرینانه هستند الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شوند. همانطور که افراد زیادی در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فعالیت میکنند و دارای ویژگیهای کارآفرینانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نیستند یا برعکس افراد زیادی هستند که در موقعیتهای کارآفرینانه قرار دارند یعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرینانه ندارند.
لذا یک خانم خانهدار، یک محصل، یک نویسنده، یک خبرنگار، یک استاد دانشگاه، یک سیاستمدار، یک کارخانهدار، یک روحانی، یک تاجر یا یک کارگر میتواند رفتار کارآفرینانه داشته باشد یا نداشته باشد. به طورکلی میتوان گفت کارآفرینان به سبک خاصی زندگی میکنند، با عینک خاصی به جهان نگاه میکنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پدیدهها برخورد میکنند. آنها یک زندگی کارآفرینانه دارند که ممکن است در این زندگی کسب و کار کارآفرینانهای داشته باشند یا نداشته باشند. مشخصات چنین زندگی ذیلا توضیح داده میشود.
زندگی کارآفرینانه
زندگی کارآفرینانه زندگی است که جستجوگری، تکاپو و تلاش مستمر و بیوقفه برای رسیدن به کمال، اساس آن است. زندگیای که در آن باید دائما در جستجوی میانبرها باشی و خلاقیت جوهره آن است. زندگی که هیچگاه به وضع موجود اکتفا نمیکند. در حالی که باید با یک چشم به آینده بنگری با چشم دیگر به دنبال شکار ایده ها و فرصتها از گذشته و حال باشی، زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبتاندیشی آذوقه راه و سفر است. سفری سخت و خطرناک و مهیج و پایان ناپذیر، در ادامه به ویژگیهای مهم زندگی کارآفرینانه اشاره میشود، در زندگی کارآفرینانه:
- * ارزش فرصتها بسیار بیشتر از ارزش طلاست و در آن امروزت با فردایت یکسان نیست و هر لحظه باید تصمیمی جدی و سرنوشت ساز بگیری.
- * بیتوجهی به شرایط محیطی، هرلحظه نقاط قوت تو را تبدیل به نقاط ضعف میکند. شکست مفهومی دیگر دارد و گاهی باید عمدأ راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی.
- * ارزشها و قواعد آن را همواره باید زیر ذرهبین قرار دهی و از نو ارزیابی و ارزشگذاری کنی.
- * اغلب با حیرت و ابهام همراه است و گاهی با وجود آنکه هدفی، داری تا رسیدن به آن از آن بی خبری.
- * تا آنجا باید احساساتی شوی که منطقت اجازه میدهد. در این زندگی باید پازلی را حل کنی که تصویر نهایی آن را ندیدهای، با این وجود امیدوار هستی و ندایی از درون همواره تو را به سمت چشمانداز هدایت میکند.
- * عشق رسیدن به مقصد، خواب را از چشمانت میگیرد و برای موفقیت حتما باید اول طعم شکست را بچشی.
- * اگر برای آیندهات برنامه ای نداشته باشی دیگران برایت برنامهریزی میکنند.
- * برای پول درآوردن اول باید از پول چشمپوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری.
- * موفقیت بذر شکست را با خود نمیپاشد، بلکه برعکس شکستها بذر موفقیت را با خود میباشند، در آن اساسا شکست به معنی واقعهای است که معیارهای موفقیت با معیارهای رایج سنجیده نمیشود.
- * شوخی و مزاح و بازی گاهی جدیتر از جدی است و امور بسیار جدی گاهی شوخیتر از شوخی است.
- * بیشتر فکر میکنی که چگونه فکر کنی.
- * یک سؤال خوب و به جا بهتر از هزار پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بیشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعریف صحیح آن فکر میکنی.
- * برای بقا، در کسب و کار باید حرف نویی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقیت محکوم به فنا خواهی بود. ضمن اینکه همواره نگران این هستی که مبادا اختراعهایت وسیلهای تکامل یافته برای رسیدن به هدفی تکامل نیافته باشد.
- * چیز تازهای به دست نمیآید مگر اینکه تازهای برایت کهنه شود. در این زندگی تصور و خیال برتر از دانش است.
- * خلاقیت به معنویت میانجامد و معنویت به خلاقیت.
- * خودشناسی یعنی خداشناسی و خودشناسی یعنی آگاهی از کارکرد سیستم فراشناختی ذهن و کنترل آن، در این زندگی است که افراد به فرا آگاهی میرسند و با دقت در فهم خود و رسیدن به خویشتن خویش یک ساعت تفکرشان بهتر از سالها عبادت میشود.
- * سازمان ها پاسخهای درست به سؤالهای غلط نمیدهند و هر مدیر و کارمندی چگونه یاد گرفتن و فراموش کردن را یاد میگیرد، در این زندگی سازمان ها میدانند که فراتر از کارکنانشان نمیتوانند قدم بردارند و به خوبی یاد گرفتهاند تا زمانی که به روشهای قبلی تفکر میکنند نمیتوانند پیش بروند و نمیتوانند سبک مدیریت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند.
- * تنها از سمت چپ مغز استفاده نمیشود، بلکه سمت راست مغز به طور مستمر و فعال مورد استفاده قرار میگیرد و سبکهای مختلف تفکر به طور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل به کار میرود.
- * عقل به اندازهای رشد مییابد که دست خود را به عاقلتر از خود میدهد و بعضی اوقات دستش را به دل میدهد و میگوید از اینجا به بعد کار من نیست.
- * کل نگری و جزء نگری، محافظه کاری و ریسکپذیری، واقعیتها و آرمانها، نظم و نوآوری و بسیاری از این قبیل اضداد، با هم جمع میشوند و کارآقریت کامل جمع اضداد نامیده میشود.
- * سازمان ها بر اساس شایستهسالاری کارکنان خود را انتخاب میکنند و از بوروکراسی اداری، مقررات خشک و کنترل سختگیر و جزءنگر و همچنین روابط رسمی و از بالا به پایین و انحصار اطلاعات پرهیز میشود.
- * کانون توجه افراد بیشتر به سمت فرصتها هدایت میشود تا تهدیدها و با مهارتهای خاصی تهدیدها به فرصت تبدیل میشوند و افراد به خوبی میدانند که فرصتها دیر به دست میآیند و زود از دست میروند.
- * همه کارها به نحو احسن انجام میشود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقیقتا مشتریان خود را دوست دارند و در ارضای نیازهای آن ها اکتفا به اظهارات آن ها نمیکنند بلکه در جستجو و کشف نیازهای پنهان مشتریان خود هستند، نیازهایی که مشتریان دارند ولی از آن بیخبرند.
- * دیدن یعنی تجربه تفسیر نشده واقعیت، و افراد میدانند که گاهی چشمها به دارنده خود دروغ میگویند اما خرد خیانت نمیکند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد، به عبارت دیگر افراد مراقب هستند تا فقط چیزهایی را نبینند که دلشان میخواهد ببینند با آمادگی دیدن آن را دارند، بلکه با چشمان خود بدون تعبیر و تفسیر ببینند.
- * مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا، ضمیر ناخودآگاه منبع با ارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن یک مهارت محسوب میشود، البته مهارتی قابل آموزش.
- * افراد میدانند که نمیتوانند باد را کنترل کنند اما میتوانند بادادنشان را تنظیم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی این جمله را درک کردهاند که در بند آنی که در پی آنی.
- * کارآفرینان گاهی تقلید را بدتر از اشتباه میدانند و برعکس دیگران، اگر به حد کافی به مشکل نزدیک شوند خود را قسمتی از مشکل نمیبینند، چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسایی و تعریف کردهاند.
- * حتما حق با اکثریت نیست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما یا کاملا برحق هستید یا کاملا در اشتباه.
- * معیار موفقیت در کسب و کار با معیارهای رایج تفاوت دارد یعنی اگر پولی از کارتان به دست نیاورید تا زمانی که کاری را انجام می دهید که آن را دوست دارید یک موفق حقیقی محسوب میشوید و گاهی در این زندگی میتوانید بدون سخت کار کردن، شرافتمندانه پولدار شوید.
- * همواره باید در تلاش برای تشخیص و تفکیک واقعیتها از واقعیت نماها بود و جایی که مدارا درشتی باشد، درشتی باید کرد و جایی که عقل به کار ناید دیوانگی.
- * کسی از ریسکهای معقول و متوسط نمیترسد چون همه برای بارش باران دعا کردهاند لذا از رعد و برق یکه نمیخورند. آنها فقط وقتی جهت و مسیری موجود باشد حرکت نمیکنند بلکه خیلی اوقات صرفا حرکت میکنند تا یک جهت و مسیری را تولید کنند. آنها میگویند: تو پای در راه بنه هیچ مگوی خود راه گویدت چون باید رفت.
- * تولید راه های جدید از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات، به پر مایگی آنها نیز توجه میشود لذا فقط به قسمتهای “آه” به موضوعات توجه نمیشود بلکه قسمت “وه” آنها نیز اهمیت خاصی دارد.
- * هیچ کس به هیچ چیز بسنده نمیکند و کسی را پیدا نمیکنی که بجوید و بلاخره نیابد، اما به یافتهها نیز اکتفاء نمیشود.
- * ترتیب امور مهم نیست بلکه نتیجه کار اهمیت دارد و طبقهبندی، علامتگذاری و تعاریف پدیده ها ثبات و اهمیت چندانی ندارد یا به عبارت دیگر برای پدیده ها یک جامه برای همیشه دوخته نمیشود، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه آنها دریده میشود.
- * همه افراد فرایند خلاقیت را طی کردهاند و به خوبی میدانند که چه وقت و چطور از ضمیر ناخودآگاه خود استفاده کنند. آنها میدانند که ضمیر ناخودآگاه، حقایق، داده ها آثار و نشانههای زیادی را از محیط دریافت میکند که ضمیر آگاه به دلیل قالبهای ذهنی به آنها بیتوجه است و از این منبع به نحو احسن استفاده میکنند.
- * هیچ چیز مثل سودمندترین و درستترین منبع برای خلاقیت نیست و افراد به خوبی میدانند که خیلی چیزها قبل از اینکه خواصشان شناخته شود، چیزهای بیارزشی بودهاند و لذا از چیزهایی که در حال حاضر بیارزش تلقی میشوند بیتفاوت و به راحتی نمیگذرند و لذا قادرند چیزهای با ارزشی از هیچ ایجاد کنند.
- * ریشخند کردن، طعنه زدن و چوبکاری کردن را کمتر میبینید و از بیانصافی، خودخواهی و احساس زرنگی کردن دیگران بیشتر در امانید. یکی از نشانههای بارز این زندگی نشاط است که موجب از بین رفتن افسردگی و بدبینی و غم و ترس میشود.
- * به سبب تفکر مثبت، از بد زبانی، تهمت و بیحرمتی به مقدسات افراد پرهیز میشود و از عصبانیت، کینهتوزی، آزار و انتقام خبری نیست.
- * افراد مشغول ریزبینی و نکوهش و قضاوت دیگران نیستند. در سبکهای زندگی دیگر، افراد چیزهایی را میبینند و میگویند “چرا؟” اما در زندگی کارآفرینانه افراد یاد میگیرند که چیزهایی که هرگز وجود نداشته است را ببینند و بگویند “چرا که نه؟”
- * باید چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنید، اما نه در مورد چیزهای ناشناخته بلکه در امور بدیهی؛ تحلیل امور عادی، احتیاج به ذهنی غیر عادی دارد. کشف ناشناختهها، عملی جسورانه است اما از آن جسورانهتر زیر سؤال بردن ناشناختهها است.
- * مغز انسان به مثابه یک سیستم انبارداری است که همواره اولین خروجی از آن، اولین ورودی به آن است که کار نمیکند بلکه قابل تغییر و کنترل است.
- * اولین نگاه به موضوعات و پدیدهها به معنی درستترین نگاه و بهترین موضع نیست، بلکه در هر نفس جهان نو میشود، بهار و خزان توأمند و بهار در اوج این زندگی مصداق واقعی بیت زیر خواهی شد: سبزه گردی، تازه گردی در نویی / گر تو خاک اسب جبرئیلی شوی.
- * بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچهها ندارد و خیالپردازی به معنی وقت تلف کردن یا تنبلی و دیوانگی نیست و همچنان که جدی بودن یک ارزش است، شوخی و تفریح و مزاح هم با ارزش است.
- * هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمیشود و همچنان که عقل و منطق و عملگرایی و عدد و رقم و محاسبه خوب است، احساس و هیجان و بصیرت و کشف و شهود هم لازم است، چون میدانی که نو ز کجا میرسد کهنه کجا میرود، گرنه ورای نظر عالم بیمنتهاست.
- * خلاقیت شرط انسانیت است.
- * افراد در فرایند امکان سنجی ایده هایشان دچار وسوسه اقتصادی نمیشوند و قبل از اینکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هایشان را بررسی کنند، مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمیکنند. آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند، چهار ساعت و نیم آن را صرف تیز کردن تبرشان میکنند.
- * اموری که افراد درباره آنها تعصب به خرج میدهند، بدون چون و چرا پذیرفته نشدهاند. در این زندگی مردم یک عمر بدبختی نمیکشند تا به دیگران ثابت کنند خوشبختند.
- * ریسک معقول و حساب شده جایگاه خاصی دارد.
- * افراد کارهایی را که ضرر ندارد انجام میدهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهایی را که سودی ندارند انجام نمیدهند چون ممکن است ضرر داشته باشد. اما در مورد کارهایی که به ضرر دارد و نه سود یا هم ضرر دارد و هم سود، بررسی و مشورت میکنند.
- * افراد بیشتر از آنکه به قدرت نیاز داشته باشند، به موفقیت نیاز دارند و لذا میکوشند کارهایشان را به بهترین وجه انجام دهند، در این راه به استانداردها و انتظارات و رضایت دیگران اکتفاء نمیکنند.
- * افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات، علت آن را ابتدا در خود جستجو میکنند نه در دیگران یا محیط.
- * پیشقدم بودن در امور سخت و پیچیده بسیار مورد توجه است.
- * افراد خودانگیخته بار میآیند و از کاری که به آن مشغولند انگیزه میگیرند نه از محیط، پول یا دیگران.
- * هر چه سن بیشتر میشود خلاقیت و کارآفرینی افزوده میشود چون با مهارتهای فکری که افراد پیدا میکنند قادر میشوند تجربههایشان را به امور دیگر تعمیم ندهند.
- * افراد متوجه میشوند که اگر کارها را با یقین شروع کنند در پایان به شک میرسند، اما اگر با شک شروع کنند به یقین خواهند رسید و به خوبی فهمیدهاند که شک منزلگاه خوبی نیست بلکه یک سکوی پرش مناسب است.
زندگی کارآفرینانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده یخبندان است، زندگی که هر کس پا در آن بگذارد سنگهای زیادی از همه سو به طرفش پرتاب میشود: سنگهایی از طرف همه کسانی که کلیشهای فکر میکنند. اما اگر کسی با این سیک آشنا شده باشد و آن را پذیرفته باشد به مرور یاد میگیرد که چطور با این سنگها خانه بسازد، خانهای که وقتی ستونهای آن زده شد همه مخالفین برای نوشتن نام خود بر سر در آن به صف میشوند.
در زندگی کارآفرینانه افراد منتظر نمیمانند که ایده طلایی به ذهنشان خطور کند یا جرقهای سهمگین و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ایده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع میکنند تا بتوانند به تدریج آن را بزرگ و بزرگتر و کامل و کاملتر نمایند. در این زندگی به لباسهای کهنه وصله نو دوخته نمیشود. کارآفرینی یک سبک زندگی است.
برای مطالعه مقاله های دیگر در زمینههای مختلف فناوری اطلاعات و ارتباطات اینجا کلیک کنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.