هوش استرنبرگ ؛ نظریه هوش سه وجهی
هوش استرنبرگ برحسب توانایی دستیابی به موفقیت در زندگی بر اساس معیارهای شخصی و در چارچوب اجتماعی و فرهنگی فرد بیان میشود. توانایی دستیابی به موفقیت وابسته به توانایی سرمایهگذاری بر نقاط قوت و اصلاح یا جبران نقاط ضعف است. بر اساس نظریه هوش استرنبرگ موفقیت از طریق توازن تواناییهای تحلیلی، خلاقانه و عملی حاصل میشود. این تعادل طبق نظریه استرنبرگ از طریق انطباق، شکل دادن و انتخاب محیط بهدست میآید. به این تئوری نظریه هوش سهگانه نیز میگویند.
مؤلفههای پردازش اطلاعات زیربنایی هوش استرنبرگ
بر اساس نظریه ارائهشده توسط رابرت استرنبرگ در مورد هوش انسانی، زیربنای کلیه جنبههای هوش مجموعهای مشترک از فرآیندهای ذهنی و جهانی است. اگرچه راهحلهای خاص برای مشکلاتی که در یک فرهنگ هوشمندانه گمارده میشوند ممکن است با راهحلهای هوشمند تلقیشده در فرهنگهای دیگر متفاوت باشد؛ اما در نهایت فرآیندهای ذهنی موردنیاز برای رسیدن به این راهحلها یکسان است.
افراد با استفاده از فرامؤلفهها یا فرآیندهای اجرایی میتوانند برای اعمال خود برنامهریزی کنند و بر فعالیتهای خود همانطور که انجام میشوند، نظارت کرده و بعد از انجام آنها نسبت به ارزیابی فعالیتهای خود اقدام نمایند. اجزای عملکرد دستورالعملهای متاکامپوننت (فرامؤلفه)ها را اجرا میکنند. مؤلفههای کسب دانش برای یادگیری نحوه حل مشکلات یا صرفاً برای کسب دانش در وهله اول استفاده میشود. برای درک بیشتر این عبارت به ذکر مثالی در ذیل میپردازیم:
ممکن است دانشپژوهی برنامهریزی کند که یک مقاله بنویسد (این مرحله مربوط به فرامؤلفهها است)؛ مقاله را بنویسد (این بخش مرتبط با مؤلفههای عملکرد است) و در حین نوشتن چیزهای جدیدی بیاموزد (این قسمت در رابطه با مؤلفههای کسب دانش است).
نظریه هوش استرنبرگ (هوش سهگانه)
بر اساس نظریه استرنبرگ، هوش دارای سه جنبه تحلیلی، خلاقانه و عملی است:
-
هوش تحلیلی
هوش تحلیلی زمانی دخیل است که مؤلفههای هوش برای تجزیهوتحلیل، ارزیابی، قضاوت یا مقایسه و تضاد به کار رود. معمولاً هوش تحلیلی در برخورد با انواع نسبتاً آشنا از مسائل درگیر است که در آن قضاوتهای انجامشده ماهیت نسبتاً انتزاعی دارند. اغلب مهارتهایی که افراد در مدرسه میآموزند مربوطه به این جنبه از هوش استرنبرگ است.
تحقیقات بر روی مؤلفههای هوش انسان نشان داده است که اگرچه کودکان معمولاً با افزایش سن در پردازش اطلاعات سریعتر عمل میکنند، اما با افزایش سن، کلیه مؤلفهها سریعتر اجرا نمیشوند. جزء رمزگذاری ابتدا کاهش زمان پردازش با افزایش سن را نشان میدهد. کودکان با افزایش سن خود درمییابند که بهترین استراتژی آنها این است که زمان بیشتری را برای رمزگذاری عبارات یک مسئله صرف کنند تا بعداً بتوانند زمان کمتری را برای درک این رمزگذاریها صرف کنند. بهطور مشابه، زمانیکه کودکان مسائل استدلالی دشوار را حل میکنند، تمایل دارند نسبت به استدلالهای ضعیفتر زمان نسبتاً بیشتری را در برنامهریزی فرامؤلفهای جهانی و مقدماتی صرف کنند. از سوی دیگر، کودکان در حین مواجهشدن با مشکلات زمان نسبتاً بیشتری را صرف برنامهریزی دقیق میکنند. احتمالاً استدلالهای آنها این است که بهتر است زمان بیشتری را از قبل سرمایهگذاری کنیم تا بعداً بتوانیم مشکلات را بهصورت مؤثرتری پردازش نماییم.
-
هوش خلاق
در کار با مشکلات هوش خلاق، رابرت استرنبرگ و تاد لوبارت از شصتوسه نفر خواستند تا محتواهای متفاوتی را در قلمرو نوشتن، هنر، تبلیغات و علم ایجاد نمایند. برای مثال، در بخش نوشتن از آنها خواسته میشود که داستانهای بسیار کوتاهی بنویسند که محققین برای آنها عنوانهای انتخابی مانند آن سوی لبه یا کفشهای اختاپوس را انتخاب میکنند. در بخش هنر از شرکتکنندگان خواسته شد تا ترکیبات هنری با عناوینی مانند آغاز زمان یا زمین از دیدگاه یک حشره تولید کنند. شرکتکنندگان در هر دامنه دو محصول را ایجاد کردند.
رابرت استرنبرگ و لوبارت دریافتند که تقریباً خلاقیت مختص حوزه خاصی است؛ به عبارت دیگر، اغلب مردم در برخی حوزهها خلاق هستند، اما این امر در مورد همه صدق نمیکند. همچنین آنها دریافتند که همبستگی خلاقیت با آزمونهای توانایی معمولی متوسط است. این امر نشان میدهد که آزمونهای هوش خلاق، مهارتهایی را اندازهگیری میکنند که تا حد زیادی با آزمونهای هوش مرسوم متفاوت است.
نکته: همبستگی بین دو مفهوم عددی بین منفی یک تا مثبت یک است که میزان ارتباط دو موضوع را مشخص میکند.
-
هوش عملی
هوش عملی شامل استفاده افراد از تواناییهای خود برای انواع مشکلاتی است که در زندگی روزمره خود مانند مشکلات منزل یا محل کار با آنها مواجه هستند. بسیاری از فعالیتهای استرنبرگ و همکارانش در زمینه هوش عملی بر مفهوم دانش ضمنی متمرکز شده است. آنها این ساختار را بهعنوان مواردی تعریف کردهاند که فرد باید از آنان آگاهی داشته باشد. اغلب این موارد بهصورت شفاهی و کلامی بیان نمیشود و بهطور صریح به افراد آموزش داده نمیشود. برای درک بیشتر هوش عملی کافی است فرض کنید که در ارتباط با دوستان یا فامیل خود، طرف مقابلتان شما را مسخره میکند و یا احساساتتان را لکهدار میکند؛ در محیطهای آموزشی به فرد گفته نمیشود که در هرگونه مشکل اجتماعی چگونه رفتار کند و پوششدهی تمام آنها تا حدی غیرممکن است. درصورتیکه این شخص بتواند بهخوبی از خود دفاع کند و خواستههای خود را بهصورت منطقی بازگو کند، از هوش عملی برخوردار خواهد بود.
هوش عملی یکی از ضروریترین هوشهای افراد برای بازاریابی و فروش است؛ برای مثال، بازاریابان باید بتوانند برای پشتیبانی مناسب از کسبوکار خود در برابر سؤالهای مختلف مشتریان پاسخهایی قانعکننده ارائه دهند. طبیعتاً آگاهی از تمامی سؤالاتی که به ذهن مصرفکنندگان خطور میکند، امکانپذیر نیست؛ اما بازاریابان باید توانایی پاسخگویی مناسب حتی برای سؤالاتی که از آن آگاهی کاملی ندارند، داشته باشند.
استرنبرگ و همکارانش دانش ضمنی را با استفاده از مشکلات مربوط به کار که هر فردی ممکن است در مشاغل مختلف با آنها روبرو شود، اندازهگیری کردهاند؛ برای نمونه، در یک مسئله دانش ضمنی معمولی از مردم خواسته میشود که داستانی در مورد مشکلی که یک نفر با آن مواجه است را بخوانند و سپس برای هر عبارت مجموعهای از عبارات و میزان مناسببودن راهحل مشخصشده در گزاره را ارزیابی نمایند؛ همینطور میتوان گفت که یکی از مشکلات مربوط به فروش در اندازهگیری دانش ضمنی دستگاههای فتوکپی است. دستگاههای فتوکپی از نمایشگاه خارج نمیشود و تعداد بسیاری از آن موجود است. از آزمودنی خواسته میشود که کیفیت راهحلهای مختلف را برای انتقال یک مدل خاص به خارج از نمایشگاه ارزیابی کند.
استرنبرگ و همکارانش دریافتهاند که هوش عملی همانطور که در دانش ضمنی مجسم میشود؛ با کسب تجربه افزایش مییابد. مهمترین نکته در هوش عملی این است که چگونه فرد از تجربه سود میبرد و یا از آن یاد میگیرد و تنها کسب تجربه کافی نیست. در حقیقت، همانطور که گفته شد بررسی تمام مشکلات فرهنگی و اجتماعی پیشروی زندگی افراد کافی نیست. ممکن است از خودتان بپرسید که در این صورت راهحل چیست. پاسخ این است که افراد دارای هوش عملی توانایی تعمیم و بسط یک چالش به موقعیتهای مشابه را دارند و میتوانند از تجربیات کسبشده خود در موقعیتهای مشابه نیز بهره ببرند.
میزان بهرهوری افراد از این هوش با یکدیگر متفاوت است. معمولاً آزمونهای دانش ضمنی هیچگونه ارتباطی با آزمونهای IQ نشان نمیدهند، اما میتوانند عملکرد شغلی را در مورد آزمونهای هوش پیشبینی کنند. استرنبرگ و همکارانش طی مطالعهای در شهر یوزنگ از کشور کنیا به توانایی کودکان در سن مدرسه برای سازگاری با محیط بومی خود علاقه داشتند. آنها آزمونی از هوش عملی برای سازگاری با محیط ابداع کردند که دانش ضمنی غیررسمی کودکان از داروهای گیاهی طبیعی را که روستاییان برای مبارزه با انواع عفونتها از آن استفاده میکردند، اندازهگیری مینمود. بهطورکلی محققان دریافتند که بین آزمون هوش عملی و آزمونهای هوش تحصیلی و پیشرفت تحصیلی همبستگی منفی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، اغلب افراد در این زمینه بر دانش عملی به بهای از دست دادن مهارتهای تحصیلی در رشد فرزندان خود تأکید میکنند.
در یک مطالعه دیگر از آزمونهای تحلیلی، خلاقانه و عملی برای پیشبینی سلامت روانی و جسمی در میان بزرگسالان روسی استفاده شد. سلامت روان با استفاده از آزمونهای کاغذ و مداد پرکاربرد افسردگی و اضطراب اندازهگیری شد، درحالیکه سلامت جسمانی توسط گزارشهای خود افراد مورد سنجش قرار گرفت. بهترین پیشبینیکننده سلامت روان و جسم، معیار هوش عملی بود؛ پس از آن، هوش تحلیلی بهعنوان دومین معیار و هوش خلاق سومین معیار قرار گرفت.
مطالعات عاملی و تحلیلی
مطالعات تحلیلی و عاملی به دنبال شناسایی ساختارهای ذهنی زیربنایی هوش هستند. چهار مطالعه تحلیلی عاملی مجزا از اعتبار درونی نظریه سه مرکزی هوش حمایت کردهاند. این مطالعات جنبههایی از تفاوتهای فردی در عملکرد آزمون را بهمنظور کشف ساختارهای ذهنی اساسی زیربنای عملکرد آزمون تجزیهوتحلیل نمودند. در یک مطالعه بر روی ۳۲۶ دانشآموز دبیرستانی از سراسر ایالات متحده، استرنبرگ و همکارانش از آزمون تواناییهای سهگانه استرنبرگ (STAT) برای بررسی اعتبارسنجی نظریه استرنبرگ استفاده کردند. این آزمون شامل دوازده خرده آزمون است که تواناییهای تحلیلی، خلاقانه و عملی را میسنجد. برای هر نوع توانایی، سه تست چندگزینهای و یک آزمون مقاله وجود دارد. آزمونهای چندگزینهای شامل محتوای شفاهی، کمی و مجازی است. تحلیل عاملی بر روی دادهها از نظریه سه وجهی هوش انسانی حمایت میکرد، چراکه عوامل تحلیلی، خلاق و عملی نسبتاً مجزا و مستقل اندازهگیری شد. تئوری سهگانه نیز با دادههای بهدست آمده از ۳۲۵۲ دانشآموز در ایالات متحده، فنلاند و اسپانیا سازگار بود. این مطالعات عوامل جداگانه تحلیلی، خلاقانه و عملی هوش را نشان میداد.
نظریه استرنبرگ راهحلهای مفیدی را برای درک هوش انسانی ارائه میدهد و جنبههای مهمی از هوش را دربر میگیرد که توسط نظریههای مرسومتر ثبت نگشته است. این نظریه با نظریات هاوارد گاردنر که بر هشت هوش چندگانه مستقل مانند هوش زبانی و موسیقایی و موارد دیگر تأکید دارند و همچنین با نظریه هوش هیجانی متفاوت است. نظریه هوش استرنبرگ برخلاف نظریههای مرتبط با حوزههای هوش مانند نظریه گاردنر، بر فرایندهای هوش تأکید میکند. همچنین این تئوری احساسات را متمایز از هوش تصور میکند. البته در نهایت، ممکن است نظریهای پیشنهاد شود که بهترین عناصر از کلیه نظریههای موجود را با یکدیگر ادغام نماید.
برای مطالعه مقاله های دیگر در زمینههای مختلف فناوری اطلاعات و ارتباطات اینجا کلیک کنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.